در آینه تصویرت اگر تیره و تار است

در آینه تصویرت اگر تیره و تار است

در خویش نظر کن که پر از گرد و غبار است

راهی بگشاییم اگر در پی نوریم

یک خانه بی روزنه را نور چه کار است؟

دل را بتکانیم و بر آن عطر بپاشیم

هر کنج دلی خوب ترین جای قرار است

یک چند اگر گریه سپس خنده بر آریم

خورشید امیری ست که بر ابر سوار است

فرصت گذران است و دمی منتظرت نیست

او می رود و می رود و مثل قطار است

لب را به لبش دوز و در آغوش کش او را

ساحل به تماشا شد و عمری به کنار است

هرگاه کسی دل به دل عشق سپرده

حالش متحول شد و آنگاه بهار است

محمد فرخ‌طلب فومنی

نوروز همان حادثه‌ی دیدن توست

نوروز همان حادثه‌ی دیدن توست

آغاز بهار وقت تابیدن توست

سرخی لبت چراغ سبزی‌ست به من

یعنی که زمان زمانِ بوسیدن توست

محمد فرخ‌طلب فومنی

نوروز

نوروز همان حادثه ی دیدن توست

آغاز بهار وقت تابیدن توست

سرخی لبت چراغ سبزی ست به من

یعنی که زمان زمان بوسیدن توست

 

محمد فرخ طلب فومنی

کانال اشعار

اینستاگرام